کمالگرایی چیست؟ تعاریف بنیادین و اهمیت شناخت آن
وقتی از کمالگرایی حرف میزنیم، منظور صرفاً این نیست که کسی دوست دارد کارش را خوب انجام دهد یا برای خودش استانداردهای بالایی دارد. نه، مسئله کمی عمیقتر از اینهاست. در واقع، کمالگرایی یک ویژگی شخصیتی است که در آن فرد تمایل وسواسگونهای به بیعیب و نقص بودن دارد و معمولاً استانداردهای بسیار سختگیرانهای برای خودش یا دیگران تعیین میکند که دستیابی به آنها اغلب غیرممکن یا فوقالعاده دشوار است.
اینطور نیست که هر کس دنبال برتری باشد، کمالگرا محسوب شود. فرقش در آن حس اضطراب پنهان و گاهی آشکار است. فردی که سالم در جهت پیشرفت حرکت میکند، از تلاش و یادگیری لذت میبرد، حتی اگر نتیجه نهایی کاملاً آن چیزی که میخواست نباشد. اما برای یک فرد کمالگرا، هر چیزی کمتر از ‘عالیِ مطلق’ به منزله شکست تلقی میشود. این نگاهِ صفر و صدی به دنیا، به خصوص در مورد عملکرد خودشان، بار سنگینی را بر دوششان میگذارد. یادم میآید خانمی در جلساتمان میگفت: “اگر نمرهام بیست نشود، احساس میکنم هیچ چیز نمیدانم، حتی اگر بالاترین نمره کلاس باشد بعد از بیست.” این دقیقاً همان ذهنیت کمالگرایانه است که موفقیتهای نسبی را نادیده میگیرد و فقط به نقصها یا نرسیدن به آن آرمان غیرواقعی تمرکز میکند.
حالا ریشههای این ویژگی از کجا میآید؟ اغلب اوقات، از دوران کودکی شکل میگیرد. گاهی در شیوهی تربیت، وقتی فقط موفقیت بیقید و شرط تحسین شده و اشتباه کردن به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. کودک یاد میگیرد که برای دیده شدن، دوست داشته شدن یا تایید شدن، باید بینقص باشد. فشارهای جامعه، الگوهای رسانهای که تصویرهای غیرواقعی از زندگی و موفقیت ارائه میدهند، و حتی تجربیات ناخوشایند قبلی مثل تجربهی طرد شدن یا شکستهای دردناک هم میتوانند در شکلگیری یا تشدید این ویژگی نقش داشته باشند. فرد کمالگرا غالباً یک منتقد درونی بسیار سرسخت دارد که دائم در حال قضاوت و سرزنش اوست. هر اشتباه کوچک، هر لغزش جزئی، با صدای بلند توسط این منتقد درونی بزرگنمایی میشود.
شناختن کمالگرایی در خودمان یا در اطرافیانمان از اهمیت ویژهای برخوردار است، چرا که این ویژگی اگرچه در ظاهر ممکن است با سختکوشی و موفقیت اشتباه گرفته شود، اما در باطن میتواند سلامت روان فرد را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. کمالگرایی ناسالم یک بار سنگین است. میتواند منجر به اضطراب دائم، فرسودگی شغلی، افسردگی، مشکلات در روابط بین فردی، و حتی مسائل جسمانی مرتبط با استرس مزمن شود. فکرش را بکنید؛ فردی که دائم از ترس اشتباه کردن نمیتواند کاری را شروع کند یا اگر شروع کرد، به دلیل وسواس در جزئیات هیچوقت نمیتواند آن را به پایان برساند. این چقدر انرژی و پتانسیل را هدر میدهد!
این سختگیریِ درونی چطور خودش را در زندگی روزمره نشان میدهد؟ خیلی وقتها به شکل اهمالکاری بروز پیدا میکند. شاید عجیب به نظر برسد، اما خیلی وقتها کمالگرایی باعث تعویق کارها میشود. فرد به قدری از اینکه نتواند کاری را ‘کامل’ انجام دهد میترسد که ترجیح میدهد اصلاً آن را شروع نکند. یا اگر شروع کرد، در یک حلقه بیپایان از اصلاح و بازبینی گرفتار میشود و هرگز احساس نمیکند کارش ‘به اندازه کافی خوب’ است. این مسئله در همه ابعاد زندگی میتواند خودش را نشان دهد؛ از مرتب کردن اتاق گرفته تا نوشتن یک گزارش کاری یا حتی پختن یک غذا. شاید برای شما هم پیش آمده باشد که به خاطر ترس از خراب کردن، یک کار را بارها و بارها به تعویق انداخته باشید، یا بعد از انجام دادنش، ساعتها ذهنتان درگیر این باشد که آیا میتوانست بهتر از این باشد؟ اینها همان نشانههای ظریف کمالگرایی هستند.
پس، شناختن کمالگرایی در خودمان، اولین قدم برای برداشتن این بار و نفس کشیدن راحتتر است. وقتی میفهمیم آن صدای منتقد درونی از کجا میآید و چرا اینقدر سختگیر است، میتوانیم شروع به گفتگو با آن کنیم، نه اینکه صرفاً تسلیم خواستههای غیرمنطقیاش شویم. درک اینکه بینقصی یک توهم است و زیبایی زندگی در همین نقصها و تلاش برای بهتر شدن نهفته است، میتواند مسیر رهایی از این زندان خودساخته را هموار کند. این شناخت به ما اجازه میدهد تا با خودمان مهربانتر باشیم، از فرآیند کار لذت ببریم و نه فقط به نتیجه نهایی بچسبیم، و مهمتر از همه، به خودمان اجازه دهیم انسان باشیم؛ انسانی که اشتباه میکند، یاد میگیرد و رشد میکند. این یک فرآیند است، سفری برای پذیرش خودمان با تمام آنچه که هستیم.
چهرههای گوناگون کمالگرایی: انواع اصلی و ابعاد آن
کمالگرایی یک مفهوم یکپارچه نیست؛ مثل یک منشور است که نور از زوایای مختلف به آن میخورد و رنگهای متفاوتی نمایان میشود. در روانشناسی، ما به این “چهرههای گوناگون” کمالگرایی نگاه میکنیم تا درک عمیقتری از آن پیدا کنیم. اینطور نیست که همه کمالگراها دقیقاً شبیه هم باشند یا کمالگراییشان ریشه و نمود یکسانی داشته باشد.
یکی از اصلیترین دستهبندیها، که بسیاری از پژوهشها روی آن متمرکز شدهاند، کمالگرایی را بر اساس اینکه این سختگیری و معیارهای بالا به سمت چه کسی نشانه رفته است، به سه نوع اصلی تقسیم میکند: کمالگرایی خودمدار، کمالگرایی جامعهمدار و کمالگرایی دیگرمدار.
کمالگرایی خودمدار: این چهرهای است که شاید بیشتر از همه وقتی به کمالگرایی فکر میکنیم، به ذهنمان بیاید. در این حالت، فرد استانداردهای بسیار بالا و اغلب غیرواقعبینانهای را برای خودش تعیین میکند. این افراد با خودشان بیش از حد سختگیرند و انتظار دارند در هر کاری که انجام میدهند، به بالاترین سطح ممکن برسند. رضایتشان عمیقاً به بینقصیِ عملکرد خودشان وابسته است و کوچکترین اشتباه یا نرسیدن به معیارهای ایدهآلشان میتواند منجر به خودانتقادی شدید و احساس شکست شود. یادم میآید دانشجویی که با نمرات عالی فارغالتحصیل شده بود، اما همیشه احساس ناکافی بودن داشت چون معتقد بود میتوانسته در یک درس خاص نمره بالاتری بگیرد. فشار اصلی در اینجا از درون خود فرد میآید. این نوع کمالگرایی میتواند موتور محرکی برای موفقیتهای بزرگ باشد، اما همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، یک شمشیر دولبه است و پتانسیل بالایی برای ایجاد فرسودگی شغلی، اضطراب عملکرد و نارضایتی دائمی از خود دارد. آنها به ندرت از موفقیتهایشان لذت میبرند، چون بلافاصله بعد از رسیدن به یک هدف، چشمشان به هدف بعدی میافتد که باید به آن برسند.
کمالگرایی جامعهمدار: چهرهی دیگر کمالگرایی، آنی است که ریشه در درک فرد از توقعات دیگران دارد. در این حالت، فرد معتقد است که اطرافیانش (مثل والدین، همسر، رئیس، جامعه به طور کلی) از او انتظار دارند که بینقص باشد و ارزش او مشروط به برآوردن این توقعات است. این افراد دائم در حال تلاش برای برآوردن این استانداردهای بیرونیِ درکشده هستند و به شدت نگران قضاوت، انتقاد یا طرد شدن از سوی دیگران هستند اگر نتوانند بینقص عمل کنند. این نوع کمالگرایی غالباً با حس فشار بیرونی دائمی همراه است و فرد ممکن است احساس کند کنترل کمی بر زندگی خود دارد، چون در حال زندگی برای برآورده کردن استانداردهای دیگران است. این شکل از کمالگرایی در پژوهشها ارتباط قویتری با پیامدهای منفی سلامت روان مانند اضطراب شدید، افسردگی و حتی افکار مربوط به خودآزاری نشان داده است، چون فرد احساس میکند در یک بنبست گیر افتاده است؛ هم نمیتواند به آن توقعات فرضی بینقص برسد و هم از پیامدهای نرسیدن به آنها به شدت میترسد.
کمالگرایی دیگرمدار: حالت سوم، زمانی است که این تمایل به بینقصی و سختگیری، به سمت دیگران نشانه میرود. افرادی که در این بعد کمالگرایی نمرهی بالایی میگیرند، استانداردهای بسیار بالا و غیرواقعبینانهای برای اطرافیانشان (همسر، فرزندان، همکاران، دوستان) دارند و به شدت از عملکرد آنها انتقاد میکنند اگر نتوانند به آن استانداردها برسند. این افراد ممکن است تحمل اشتباه از سوی دیگران را نداشته باشند، جزئینگر باشند و دائم در حال پیدا کردن ایراد در کار یا رفتار دیگران باشند. تصور کنید رئیسی که مدام از کارمندانش ایراد میگیرد یا همسری که همیشه به دنبال نقص در رفتار شریک زندگی خود است. این نوع کمالگرایی به شدت به روابط بین فردی آسیب میزند و میتواند منجر به تعارض، نارضایتی در روابط و ایجاد فاصله با دیگران شود، چون کمتر کسی میتواند زیر ذرهبین دائمی انتقاد و استانداردهای غیرممکن دوام بیاورد.
مهم است بدانیم که این سه نوع، دستهبندیهای کاملاً جدا از هم نیستند و یک فرد میتواند ترکیبی از این ویژگیها را داشته باشد، هرچند یکی از آنها ممکن است برجستهتر باشد. علاوه بر این دستهبندیهای اصلی، پژوهشگران به ابعاد دیگری از کمالگرایی هم اشاره میکنند که میتوانند در هر یک از این انواع وجود داشته باشند؛ مثلاً بعد “نگرانی از اشتباه کردن” که در هر سه نوع، به خصوص در کمالگرایی خودمدار و جامعهمدار، بسیار پررنگ است و منبع اصلی اضطراب محسوب میشود، یا بعد “تردید در مورد عملکردهای خود” که باعث میشود فرد دائم کارهایش را مرور و بازبینی کند و هرگز احساس اطمینان کامل نداشته باشد. بعد دیگری میتواند “نظم و ترتیب” باشد که البته این بعد به تنهایی لزوماً ناسالم نیست، مگر اینکه با نگرانی وسواسگونه از هرگونه بینظمی همراه شود.
شناخت این چهرههای گوناگون کمالگرایی به ما کمک میکند تا درک کنیم که بار کمالگرایی در هر فردی ممکن است از کجا بیاید (از درون، از تصوراتش از بیرون، یا از نگاهش به دیگران) و این تفاوتها در ریشه و نمود، چطور روی سلامت روان و روابط فردی او تأثیر میگذارند. فهمیدن اینکه کدام چهره از کمالگرایی در ما یا عزیزانمان غالب است، گام مهمی در جهت مدیریت بهتر آن و حرکت به سوی پذیرش خود و دیگران با تمام نقصها و زیباییهای انسانیمان محسوب میشود. این شناخت، کلید یافتن راهکارهای مؤثرتر برای کاهش فشار و رسیدن به رضایت بیشتر در زندگی است.
کمالگرایی: نشانههای بارز فکری، احساسی و رفتاری
کمالگرایی مثل لباسی نیست که فقط در موقعیتهای خاص بپوشیمش؛ این یک الگوی ریشهدار است که در تار و پود فکر، احساس و رفتار ما خودش را نشان میدهد. شناسایی نشانههای کمالگرایی اولین و حیاتیترین گام برای مدیریت آن است.
بگذارید از فکر شروع کنیم، جایی که بسیاری از این الگوها شکل میگیرند. فرد کمالگرا غالباً درگیر تفکر “همه یا هیچ” است. یعنی دنیا را سیاه و سفید میبیند؛ یا یک کار بینقص است و پذیرفتنی، یا یک شکست تمامعیار و غیرقابل تحمل. حد وسطی وجود ندارد. کوچکترین اشتباه را به چشم فاجعهای بزرگ میبیند و ممکن است ساعتها در ذهن خود آن اشتباه را مرور کند و خودش را سرزنش کند. منتقد درونی فرد کمالگرا صدایی بسیار بلند، بیرحم و مدام در حال انتقاد دارد. این صدا پشت سر هم به او میگوید که کافی نیست، کارش خوب نیست و باید بیشتر تلاش کند تا شاید به آن نقطه دستنیافتنی بینقصی برسد. این افراد برای خودشان قوانینی بسیار سفت و سخت و غیرقابل انعطاف تعیین میکنند و وقتی از آنها تخطی میکنند (که بالاخره اتفاق میافتد)، به شدت احساس گناه یا شرم میکنند. باور عمیقی در آنها وجود دارد که ارزششان به میزان موفقیت و بینقصی عملکرشان وابسته است، نه به ذات خودشان.
این الگوهای فکری، چه احساساتی را در فرد ایجاد میکنند؟ مشخص است که یکی از بارزترین احساسات، اضطراب است. اضطراب دائمی، به خصوص قبل از شروع کاری که قرار است ارزیابی شود، یا حتی در حین انجام آن. نگرانی مزمن از اینکه نکند کاری به اندازه کافی خوب نباشد یا نکند دیگران متوجه نقصهایشان شوند. این نگرانی میتواند به حدی شدید باشد که فلجکننده شود. وقتی اوضاع طبق برنامه و استاندارد ذهنی سفت و سختشان پیش نمیرود، به سرعت کلافه، ناامید یا حتی عصبانی میشوند. هر انتقاد کوچک، حتی اگر سازنده باشد، میتواند منجر به احساس تهدید، شرم یا عذاب وجدان عمیق شود. زیر سطح این احساسات، اغلب یک ترس پنهان وجود دارد: ترس از شکست، ترس از طرد شدن، ترس از اینکه اگر مردم بفهمند که آنها بینقص نیستند، دیگر دوستشان نخواهند داشت یا برایشان ارزش قائل نخواهند بود. این فشار دائمی فکری و احساسی منجر به خستگی شدید، فرسودگی و گاهی احساس درماندگی میشود.
و اما رفتارها؛ این ذهنیت و احساسات چطور در عمل خودش را نشان میدهند؟ یکی از رایجترین نشانههای رفتاری، که شاید در نگاه اول با کمالگرایی ناسازگار به نظر برسد، اهمالکاری است. بله، اهمالکاری! فرد کمالگرا از ترس اینکه نتواند کاری را بینقص انجام دهد، شروع آن را به تعویق میاندازد. این ترس از شکست احتمالی، قفلکننده است. وقتی هم که بالاخره شروع میکند، ممکن است درگیر جزئیات بیاهمیت شود و نتواند کار را به موقع تمام کند یا به پایان برساند. مرورهای وسواسگونه یکی دیگر از نشانههاست؛ چک کردن چندین باره ایمیل قبل از ارسال، بازخوانی و اصلاح بینهایت یک متن، یا ساعتها صرف کردن برای چیدمان یک فایل یا مرتب کردن میز کار به شیوهای خاص و غیرضروری.
کمالگرایی در رفتار میتواند به شکل ناتوانی در واگذاری کارها به دیگران هم ظاهر شود، به خصوص در کسانی که کمالگرایی دیگرمدار دارند. آنها معتقدند هیچکس نمیتواند کار را “به خوبی” خودشان انجام دهد، بنابراین ترجیح میدهند همه کارها را خودشان انجام دهند و کنترل همه چیز را در دست بگیرند، که این خود منبع بزرگی از استرس و فرسودگی است. ممکن است از موقعیتهایی که احتمال شکست در آنها وجود دارد، دوری کنند یا از پذیرش چالشهای جدید بترسند. در روابط، ممکن است بیش از حد نقاد باشند و دائم در حال ایراد گرفتن از دیگران باشند، که این رفتار قطعاً به روابط آسیب میزند. این افراد در پذیرش بازخورد منفی مشکل دارند، حتی اگر آن بازخورد سازنده باشد، چون آن را حملهای به “بینقصی” خود تلقی میکنند.
شناسایی این نشانهها در سه سطح فکر، احساس و رفتار به ما کمک میکند تا این الگوی پیچیده را بهتر درک کنیم. مهم این است که به یاد داشته باشیم اینها همه به هم مرتبط هستند؛ افکار سختگیرانه منجر به احساس اضطراب و ترس میشوند، و این احساسات بر رفتارهای ما (مثل اهمالکاری یا مرور وسواسگونه) تاثیر میگذارند، و این رفتارها دوباره افکار و احساسات منفی را تقویت میکنند. شکستن این چرخه با افزایش خودآگاهی و شناسایی این نشانهها شروع میشود. این به معنی قضاوت کردن خود به خاطر داشتن این ویژگیها نیست، بلکه به معنی دیدن واقعیت با چشمان باز است تا بتوانیم آگاهانه مسیرمان را به سمت پذیرش، انعطافپذیری و شفقت بیشتر با خود و دیگران تغییر دهیم. پس، خوب است در طول روز کمی به افکار، احساسات و رفتارهای خودمان دقت کنیم. آیا الگوهایی از سختگیری بیش از حد، ترس از اشتباه یا نیاز دائمی به تایید میبینیم؟ این مشاهده اولیه گام مهمی است.
مسیر رهایی و مدیریت کمالگرایی ناسازگار: راهکارها و استراتژیها
شاید این سوال اساسی برایتان پیش بیاید که راه نجات از این فشار دائمی چیست؟ چگونه میتوانیم بار این کمالگراییِ ناسازگار را سبک کنیم و نفسی راحت بکشیم؟ این ویژگی، به خصوص وقتی ناسالم میشود، مثل یک وزنه سنگین است که جلوی حرکت آزادانه و لذت بردن از زندگی را میگیرد. اما خبر خوب این است که رهایی از این الگوهای فکری و رفتاری امکانپذیر است؛ هرچند نیاز به تلاش، آگاهی و تمرین دارد.
هدف این نیست که کاملاً بیخیال و بیهدف شویم یا دست از تلاش برای پیشرفت برداریم. نه، مسئله این است که میخواهیم از زندان بینقصی رها شویم و به سمت یک “کمالگرایی سالمتر” حرکت کنیم؛ یعنی تلاش برای بهترین بودن در حد توان و امکان، همراه با پذیرش واقعیتها، انعطافپذیری و مهربانی با خود. این یک مسیر است، نه یک مقصد یکشبه.
اولین قدم، کار روی ذهنیت ماست، همانطور که نشانههای کمالگرایی را اول در فکر بررسی کردیم. باید یاد بگیریم که دنیا خاکستری است، نه فقط سیاه و سفیدِ مطلق. تفکر “همه یا هیچ” را به چالش بکشید. از خودتان بپرسید: “آیا واقعاً اگر این کار بینقص نباشد، کاملاً بیارزش است؟” یا “آیا یک اشتباه کوچک واقعاً به معنی شکست کامل من است؟” آن صدای منتقد درونی را بشناسید و شروع به زیر سوال بردن آن کنید. با آن مثل یک موجود جداگانه حرف بزنید و منطقی بودن یا نبودن حرفهایش را بررسی کنید. به جای قوانین سفت و سخت و غیرقابل انعطاف، برای خودتان راهنماها و استانداردهای واقعبینانهتر و منعطفتری تعیین کنید. شاید مهمترین مفهوم در این بخش، تمرین پذیرش “به اندازه کافی خوب” باشد. درک کنید که در بسیاری از موقعیتها، “به اندازه کافی خوب” نه تنها کافی است، بلکه به شما اجازه میدهد کارها را به پایان برسانید، از فرسودگی جلوگیری کنید و انرژیتان را برای کارهای مهمتر ذخیره کنید.
همزمان با کار روی فکرمان، باید رفتارهایمان را هم تغییر دهیم. اگر از ترس ناقص بودن کاری را شروع نمیکنید (اهمالکاری)، با گامهای کوچک شروع کنید. اولین گام نباید “بینقص” باشد، فقط باید “برداشته شود”. مثلاً اگر نوشتن یک گزارش شما را فلج کرده است، هدف اولیه این باشد که فقط پنج خط بنویسید، بدون اینکه نگران کیفیتش باشید. با گامهای کوچک، شروع به “تمرین نقص” کنیم. این شاید عجیب به نظر برسد، اما لازم است. مثلاً در یک کار کماهمیت، آگاهانه یک جای کوچک را بینقص رها کنید و ببینید چه اتفاقی میافتد. آیا دنیا به آخر میرسد؟ خیر. این تمرین به شما کمک میکند ترس از نقص را از بین ببرید. برای کارها محدودیت زمانی بگذارید؛ این به شما فشار میآورد که در یک زمان مشخص کار را به پایان برسانید، حتی اگر احساس میکنید هنوز جای کار دارد. روی به پایان رساندن کارها، حتی اگر “کاملِ کامل” نیستند، تمرکز کنید. اگر کمالگرایی دیگرمدار دارید و نمیتوانید کارها را واگذار کنید، تمرین کنید کارهای کوچکتر و کماهمیتتر را به دیگران بسپارید و کنترل را کمی رها کنید. ببینید که دنیا به هم نمیریزد و یاد بگیرید که اعتماد به دیگران هم خودش یک مهارت است.
یکی از مهمترین پادزهرهای کمالگرایی و آن منتقد درونی بیرحم، شفقت به خود است. با خودتان همانطور رفتار کنید که با دوست صمیمیتان رفتار میکنید وقتی اشتباهی مرتکب میشود یا کاری را به بهترین شکل ممکن انجام نداده است. آیا او را سرزنش میکنید؟ تحقیر میکنید؟ یا حمایتش میکنید، به او یادآوری میکنید که همه اشتباه میکنند و تشویقش میکنید که دوباره تلاش کند؟ بپذیرید که اشتباه کردن بخشی طبیعی از انسان بودن و فرآیند یادگیری است. هیچ کس بینقص نیست و انتظار بینقصی از خودتان، توقعی غیرانسانی است. وقتی کارها خوب پیش نمیرود، به جای سرزنش خود، به خودتان بگویید: “این سخت است، اما من دارم تلاشم را میکنم و از این تجربه یاد میگیرم. اشکالی ندارد که بینقص نیستم.”
همچنین، تمرین واقعگرایی بسیار مهم است. استانداردهایتان را بر اساس واقعیتها، زمان در دسترس، منابع و تواناییهای فعلیتان تنظیم کنید، نه بر اساس یک ایدهآل انتزاعی. به جای تمرکز صرف بر نتیجه نهایی، از فرآیند تلاش، یادگیری و رشد لذت ببرید. گاهی مسیر مهمتر از رسیدن به نقطهای است که شاید هرگز وجود نداشته باشد. و اگر احساس میکنید این مسیر به تنهایی دشوار است، که برای بسیاری اینطور است، کمک گرفتن از یک درمانگر متخصص در زمینه کمالگرایی میتواند بسیار موثر باشد. درمانگر میتواند به شما در شناسایی عمیقتر ریشههای کمالگرایی، به چالش کشیدن الگوهای فکری ناکارآمد و یادگیری مهارتهای عملی برای مدیریت اضطراب و تغییر رفتارها کمک کند. درمان شناختی رفتاری (CBT) و طرحواره درمانی اغلب در این زمینه مفید هستند.
مسیر مدیریت کمالگرایی ناسازگار یک شبه طی نمیشود و نیاز به تمرین، صبر و مهربانی با خود دارد. فراز و نشیب دارد و ممکن است گاهی به الگوهای قدیمی برگردید. مهم این است که ناامید نشوید، دوباره تلاش کنید و در این فرآیند با خودتان صبور باشید. با برداشتن گامهای کوچک و پیوسته در این مسیر، میتوانید فشار ذهنی خود را کاهش دهید، رابطه سالمتری با خودتان برقرار کنید و به آرامش و رضایت بیشتری در زندگی دست پیدا کنید. زندگی با تمام نقصهایش زیباست، و شما با تمام وجودتان ارزشمندید، صرف نظر از اینکه چقدر “کامل” هستید یا نیستید.