سایکوپات‌ها و اختلال شخصیت ضد اجتماعی: مرز بین سلامت و بیماری

فهرست مطالب

سایکوپاتی: وقتی همدلی غایب است

سایکوپاتی، در واقع یک تشخیص رسمی در کتاب‌های راهنمای تشخیصی مثل DSM (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی) نیست، بلکه بیشتر یک سازه یا مفهوم روان‌شناختی و جرم‌شناختی است که برای توصیف گروه خاصی از ویژگی‌های شخصیتی و رفتاری به کار می‌رود. فکرش را بکنید، انگار با فردی روبرو هستید که نقابی جذاب و گیرا به چهره دارد، خوب حرف می‌زند، خیلی راحت با دیگران ارتباط برقرار می‌کند و حتی ممکن است در نگاه اول بسیار دوست‌داشتنی به نظر برسد. اما پشت این نقاب، دنیای هیجانی متفاوتی وجود دارد. مهم‌ترین ویژگی سایکوپاتی، فقدان عمیق همدلی و وجدان است. یعنی فرد نمی‌تواند خودش را جای دیگران بگذارد، احساسات آن‌ها را درک کند یا از آسیب زدن به آن‌ها پشیمان شود. انگار آن بخش از وجود که مسئول ارتباط عاطفی عمیق با دیگران و حس مسئولیت‌پذیری اخلاقی است، یا وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است.

این افراد معمولاً خودمحور و خودبزرگ‌بین هستند، فکر می‌کنند از بقیه باهوش‌تر یا برترند و قوانین و هنجارهای اجتماعی برای آدم‌های معمولی است، نه آن‌ها. خیلی خوب بلدند دیگران را بازی دهند و از آن‌ها برای رسیدن به اهداف خودشان استفاده کنند. ممکن است هیجانات سطحی از خودشان نشان دهند، مثلاً تظاهر به خشم یا شادی کنند، اما این هیجانات عمق ندارند و بیشتر نمایشی هستند. انگار دارند نقشی را بازی می‌کنند که یاد گرفته‌اند. تکانشگری و نیاز به تحریک‌پذیری بالا هم در آن‌ها دیده می‌شود؛ یعنی ممکن است دست به کارهای خطرناک و هیجان‌انگیز بزنند بدون اینکه به عواقبش فکر کنند، چون حوصله‌شان زود سر می‌رود و به دنبال تجربیات جدید هستند. سبک زندگی‌شان هم اغلب بی‌ثبات و انگلی است، یعنی ممکن است از دیگران سوءاستفاده مالی کنند یا مسئولیت‌های زندگی‌شان را به گردن نگیرند. یادتان باشد، همه افرادی که ویژگی‌های سایکوپاتی دارند، قاتل یا مجرم خشن نیستند. بسیاری از آن‌ها در جامعه زندگی می‌کنند، حتی ممکن است در موقعیت‌های شغلی بالا هم باشند، اما با همین ویژگی‌های درونی، روابط بین‌فردی و کاری خود را پیش می‌برند که اغلب به ضرر دیگران تمام می‌شود. ابزار اصلی سنجش سایکوپاتی، چک‌لیست سایکوپاتی هِیر (PCL-R) است که توسط متخصصان آموزش‌دیده استفاده می‌شود.

اختلال شخصیت ضداجتماعی (ASPD): قانون‌شکنی و بی‌توجهی به حقوق دیگران

حالا برویم سراغ اختلال شخصیت ضداجتماعی یا ASPD. این یکی، یک تشخیص رسمی و بالینی است که در DSM و دیگر طبقه‌بندی‌های بین‌المللی وجود دارد. تمرکز اصلی در تشخیص ضداجتماعی، بیشتر روی الگوهای رفتاری قابل مشاهده است. یعنی کارهایی که فرد انجام می‌دهد و نشان‌دهنده بی‌توجهی مداوم او به قوانین، هنجارهای اجتماعی و حقوق دیگران است. این الگو معمولاً از دوران نوجوانی (قبل از ۱۵ سالگی با نشانه‌های اختلال سلوک) شروع شده و در بزرگسالی ادامه پیدا می‌کند.

چه رفتارهایی را در فرد مبتلا به اختلال ضداجتماعی می‌بینیم؟ خب، این افراد ممکن است مکرراً کارهایی انجام دهند که منجر به دستگیری‌شان شود (قانون‌شکنی). دروغگویی، فریبکاری و استفاده از نام‌های مستعار برای سود شخصی یا لذت، در آن‌ها شایع است. تکانشگری و ناتوانی در برنامه‌ریزی برای آینده هم دیده می‌شود؛ یعنی ممکن است ناگهانی تصمیم به تغییر شغل، محل زندگی یا روابطشان بگیرند. تحریک‌پذیری و پرخاشگری، که به دعواهای فیزیکی مکرر منجر می‌شود، یکی دیگر از ویژگی‌هاست. بی‌احتیاطی و بی‌توجهی به امنیت خود و دیگران هم مهم است؛ مثلاً رانندگی خطرناک یا رفتارهای پرخطر دیگر. یکی از نکات کلیدی، بی‌مسئولیتی مداوم است؛ مثلاً ناتوانی در حفظ یک شغل ثابت یا انجام تعهدات مالی. و در نهایت، فقدان پشیمانی؛ یعنی بعد از آسیب زدن، دروغ گفتن یا بدرفتاری با دیگران، احساس گناه یا پشیمانی نمی‌کنند یا سعی می‌کنند رفتار خود را توجیه کنند. برای تشخیص اختلال ضداجتماعی، فرد باید حداقل ۱۸ سال داشته باشد و شواهدی از اختلال سلوک قبل از ۱۵ سالگی وجود داشته باشد و این رفتارهای ضداجتماعی صرفاً در دوره اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی رخ نداده باشند.

شباهت‌ها و تفاوت‌ها: کجا به هم می‌رسند و کجا جدا می‌شوند؟

خب، حالا که با هر دو آشنا شدیم، بیایید ببینیم چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی دارند.

  • شباهت‌ها: واضح‌ترین شباهت این است که هر دو الگوهایی از بی‌توجهی به هنجارها و حقوق دیگران را نشان می‌دهند. رفتارهای تکانشی، فریبکاری، بی‌مسئولیتی و گاهی پرخاشگری در هر دو گروه دیده می‌شود. در واقع، بسیاری از افرادی که معیارهای سایکوپاتی را دارند (به‌خصوص آن‌هایی که نمره بالایی در PCL-R می‌گیرند)، معیارهای تشخیصی اختلال ضداجتماعی را هم برآورده می‌کنند. پس همپوشانی قابل توجهی بین این دو وجود دارد، به خصوص در جنبه‌های رفتاری.
  • تفاوت‌ها: اما تفاوت‌های کلیدی هم وجود دارد که درک‌شان مهم است.
    • تمرکز اصلی: همانطور که گفتم، اختلال ضداجتماعی بیشتر بر رفتارهای قابل مشاهده و قانون‌شکنی تمرکز دارد. شما می‌توانید ببینید که فرد دروغ می‌گوید، دعوا می‌کند یا تعهداتش را انجام نمی‌دهد. اما سایکوپاتی، عمیق‌تر می‌رود و بیشتر بر ویژگی‌های شخصیتی و درونی، به‌ویژه کمبودهای هیجانی و بین‌فردی تأکید دارد؛ یعنی آن فقدان همدلی، وجدان، احساس گناه و آن جذابیت سطحی و فریبکاری حساب‌شده.
    • عمق هیجانی: این شاید مهم‌ترین تفاوت باشد. در سایکوپاتی، ما با یک فقر عمیق در هیجانات سروکار داریم. فرد واقعاً آن احساسات را ندارد یا بسیار سطحی تجربه می‌کند. در اختلال ضداجتماعی، اگرچه فقدان پشیمانی یکی از معیارهاست، اما لزوماً به این معنی نیست که فرد هیچ هیجانی را تجربه نمی‌کند یا کاملاً فاقد همدلی است. ممکن است فردی اختلال ضداجتماعی داشته باشد اما همچنان بتواند دلبستگی‌هایی (هرچند محدود یا معیوب) داشته باشد یا در موقعیت‌هایی خاص، اندکی احساس گناه کند، در حالی که این موارد در سایکوپاتی شدید، بسیار نادر یا کاملاً غایب است.
    • تشخیص رسمی: اختلال ضداجتماعی یک تشخیص رسمی در DSM است، در حالی که سایکوپاتی اینطور نیست. سایکوپاتی بیشتر در محیط‌های قانونی و پژوهشی به کار می‌رود.
    • فراوانی: اختلال شخصیت ضداجتماعی نسبت به سایکوپاتی (به‌ویژه نوع شدیدش) در جمعیت عمومی و حتی در زندان‌ها شایع‌تر است. یعنی افراد بیشتری ممکن است معیارهای اختلال ضداجتماعی را داشته باشند تا معیارهای کامل سایکوپاتی را.
    • جذابیت سطحی و فریبکاری: هرچند فریبکاری در افراد ضداجتماعی هم وجود دارد، اما آن جذابیت ظاهری، توانایی خاص در بازی دادن دیگران و فریبکاری حساب‌شده و سرد، بیشتر مشخصه سایکوپاتی است.

پس به طور خلاصه، می‌توان گفت تقریباً همه افرادی که سایکوپات تشخیص داده می‌شوند (با PCL-R)، معیارهای اختلال ضداجتماعی را هم دارند، اما برعکس آن لزوماً درست نیست. یعنی بسیاری از افراد مبتلا به اختلال ضداجتماعی، آن کمبودهای عمیق هیجانی و ویژگی‌های بین‌فردی خاص سایکوپاتی را ندارند و بیشتر توصیف‌کننده الگوی رفتاری است، در حالی که سایکوپاتی به هسته شخصیت و دنیای درونی فرد می‌پردازد.

درک این تفاوت‌ها کمک می‌کند تا نگاه دقیق‌تری به این الگوهای پیچیده رفتاری و شخصیتی داشته باشیم و از برچسب زدن‌های ساده و کلیشه‌ای پرهیز کنیم. هر انسانی، حتی با سخت‌ترین اختلالات، داستانی منحصر به فرد دارد و درک علمی و دقیق، اولین قدم برای مواجهه درست، چه در سطح جامعه و چه در اتاق درمان است.

ویژگی‌های اصلی سایکوپات‌ها و افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی

فقدان همدلی: وقتی نمی‌توانی با دیگران حس کنی.

یکی از تکان‌دهنده‌ترین و شاید محوری‌ترین ویژگی‌ها، به‌خصوص وقتی از سایکوپاتی حرف می‌زنیم، همین سردی عاطفی یا فقدان همدلی است. همدلی یعنی توانایی اینکه خودت را جای دیگری بگذاری، دردش را حس کنی، شادی‌اش را بفهمی. مثل یک پل نامرئی است که ما را به دنیای درونی آدم‌های دیگر وصل می‌کند. حالا تصور کنید این پل در فردی وجود نداشته باشد یا بسیار ضعیف و ناکارآمد باشد. فرد سایکوپات، اغلب نمی‌تواند رنج دیگران را درک کند یا برایش اهمیتی ندارد. ممکن است ببیند کسی ناراحت است، اما آن حس درونیِ همراهی با ناراحتی او را تجربه نمی‌کند. انگار دارد یک فیلم صامت تماشا می‌کند؛ تصاویر را می‌بیند، اما موسیقی متن و بار هیجانی آن را دریافت نمی‌کند.

این فقدان همدلی، راه را برای بسیاری از رفتارهای آسیب‌زننده دیگر باز می‌کند. وقتی رنج دیگری برایت اهمیتی ندارد، خیلی راحت‌تر می‌توانی دروغ بگویی، خیانت کنی، کلاهبرداری کنی یا حتی آسیب فیزیکی بزنی، بدون اینکه ذره‌ای احساس گناه یا پشیمانی داشته باشی. جالب است که برخی از این افراد، به صورت شناختی، می‌توانند “تظاهر” به همدلی کنند. یعنی یاد گرفته‌اند در چه موقعیت‌هایی باید چه واکنشی نشان دهند تا عادی به نظر برسند یا دیگران را بهتر بازی دهند. این همان “جذابیت سطحی” است که گاهی می‌بینیم؛ فرد می‌داند چه بگوید و چه کار کند تا شما را مجذوب کند، اما این یک نمایش حساب‌شده است، نه یک ارتباط هیجانی واقعی.

حالا در مورد اختلال شخصیت ضداجتماعی (ASPD) چطور؟ همان‌طور که گفتیم، یکی از معیارهای تشخیصی اختلال شخصیت ضداجتماعی، فقدان پشیمانی است. اما لزوماً به این معنی نیست که همه افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی به همان عمق افراد سایکوپات، فاقد همدلی هستند. ممکن است فردی با اختلال شخصیت ضداجتماعی، همچنان نسبت به افراد بسیار نزدیک (مثلاً فرزند یا والد) حس دلبستگی یا همدلی محدودی داشته باشد، یا در برخی موقعیت‌ها، بعد از آسیب زدن، کمی احساس ناخوشایند (شاید نه دقیقاً گناه) پیدا کند، هرچند این احساس معمولاً آنقدر قوی نیست که جلوی رفتارهای بعدی‌اش را بگیرد. اما در سایکوپاتی، این فقدان همدلی بسیار فراگیرتر و عمیق‌تر است؛ یک ویژگی مرکزی شخصیت است، نه فقط یک رفتار قابل مشاهده.

رفتار تکانشی: اول عمل، بعداً (شاید) فکر!

ویژگی برجسته دیگر، رفتار تکانشی است. یعنی فرد بدون فکر کردن به عواقب بلندمدت، بر اساس یک هوس یا خواسته آنی، دست به عمل می‌زند. انگار ترمزی که جلوی تصمیم‌های آنی و فکرنشده را می‌گیرد، ضعیف است یا اصلاً وجود ندارد. این تکانشگری هم در اختلال شخصیت ضداجتماعی و هم در سایکوپاتی دیده می‌شود و مشکلات زیادی ایجاد می‌کند.

فرد تکانشگر ممکن است ناگهان شغلش را رها کند چون از رئیسش عصبانی شده، یا وارد یک رابطه عاطفی جدی شود و به همان سرعت آن را تمام کند. ممکن است ولخرجی‌های بی‌حساب و کتاب کند و بعد در پرداخت بدهی‌هایش بماند. رانندگی بی‌محابا، سوءمصرف مواد، درگیر شدن در دعواهای فیزیکی به خاطر مسائل کوچک، همه این‌ها می‌توانند ناشی از تکانشگری باشند. فرد نمی‌تواند صبر کند، نمی‌تواند لذت را به تعویق بیندازد و تحمل ناکامی برایش خیلی سخت است.

دراختلال شخصیت ضداجتماعی، این تکانشگری اغلب منجر به نقض قوانین و هنجارها می‌شود. فرد ممکن است به خاطر یک عصبانیت آنی، دست به خشونت بزند یا برای به دست آوردن پول سریع، کار غیرقانونی انجام دهد. برنامه‌ریزی برای آینده برایش دشوار است چون همیشه در لحظه حال زندگی می‌کند و نمی‌تواند پیامدهای کارهایش را پیش‌بینی یا برایش اهمیت قائل شود.

در سایکوپاتی هم تکانشگری وجود دارد، اما گاهی می‌تواند با یک جور حسابگری سرد ترکیب شود. یعنی فرد ممکن است دست به یک عمل تکانشی بزند، اما این عمل در راستای یک هدف خودخواهانه بزرگتر باشد، یا ناشی از نیاز شدید به هیجان و فرار از بی‌حوصلگی باشد. بعضی از افراد با ویژگی‌های سایکوپاتی، استاد ریسک کردن هستند؛ کارهایی می‌کنند که دیگران جرئتش را ندارند، و گاهی حتی (به‌طور موقت) موفق هم می‌شوند، اما این ریسک‌پذیری اغلب به قیمت زیر پا گذاشتن حقوق دیگران یا به خطر انداختن خودشان و دیگران تمام می‌شود. تجربه به من نشان داده که این تکانشگری، یکی از دلایل اصلی بی‌ثباتی در زندگی این افراد است؛ چه در روابط، چه در کار و چه در وضعیت مالی.

نقض هنجارهای اجتماعی: قوانین برای دیگران است!

و می‌رسیم به نقض هنجارهای اجتماعی و حقوق دیگران. این ویژگی، هسته اصلی تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی (ASPD) است. یعنی فرد یک الگوی پایدار و فراگیر از بی‌توجهی و زیر پا گذاشتن قوانین جامعه و حقوق اولیه آدم‌ها را نشان می‌دهد. این فقط یک اشتباه یا یک خطای گهگاه نیست، بلکه یک روش زندگی است.

دروغگویی‌های مکرر برای فریب دیگران یا به دست آوردن نفع شخصی. انجام کارهایی که خلاف قانون است و می‌تواند منجر به دستگیری شود (از دزدی‌های کوچک گرفته تا جرایم جدی‌تر). ناتوانی در حفظ یک شغل ثابت به خاطر بی‌مسئولیتی، دعوا با همکاران یا غیبت‌های مکرر. ناتوانی در انجام تعهدات مالی مثل پرداخت قبوض یا بازپرداخت بدهی‌ها. تحریک‌پذیری و پرخاشگری که منجر به درگیری‌های فیزیکی می‌شود. و بی‌توجهی کامل به امنیت خود و دیگران. این‌ها رفتارهایی هستند که به طور واضح نشان می‌دهند فرد برای قوانین نانوشته و نوشته‌ای که جامعه بر اساس آن کار می‌کند، ارزشی قائل نیست.

افراد سایکوپات هم استاد نقض هنجارها هستند. اما همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، انگیزه‌شان ممکن است کمی متفاوت باشد. آن‌ها نه تنها قوانین را زیر پا می‌گذارند، بلکه اغلب این کار را با یک حس برتری و استحقاق انجام می‌دهند. انگار معتقدند قوانین برای آدم‌های عادی و ضعیف است و آن‌ها باهوش‌تر از آن هستند که گیر بیفتند یا اصلاً نیازی به رعایت این محدودیت‌ها ندارند. فقدان همدلی به آن‌ها کمک می‌کند تا بدون عذاب وجدان، از دیگران سوءاستفاده کنند و هنجارها را زیر پا بگذارند. نقض هنجارها برایشان ابزاری است برای رسیدن به پول، قدرت، هیجان یا هر هدف دیگری که در لحظه دارند.

بنابراین، می‌بینید که این سه ویژگی – فقدان همدلی، تکانشگری و نقض هنجارها – چگونه در هم تنیده شده‌اند و الگوهای رفتاری و شخصیتی پیچیده‌ای را می‌سازند. درک این ویژگی‌ها، بدون قضاوت عجولانه، و تشخیص تفاوت‌های ظریف بین سایکوپاتی واختلال شخصیت ضداجتماعی، به ما کمک می‌کند تا هم با افرادی که این مشکلات را دارند، و هم با کسانی که از رفتارهای آن‌ها آسیب دیده‌اند، به شکل مؤثرتر و آگاهانه‌تری برخورد کنیم.

تفاوت سایکوپات‌ها و افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماع

علل و عوامل پیدایش سایکوپاتی و شخصیت ضد اجتماع

نقش ژنتیک: بذری که کاشته می‌شود

هیچ‌کس با برچسب “سایکوپات” یا “مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماع” به دنیا نمی‌آید. ژن‌ها به تنهایی سرنوشت ما را تعیین نمی‌کنند. اما تحقیقات، به خصوص مطالعات روی دوقلوها (همسان و غیرهمسان) و فرزندخوانده‌ها، نشان داده که ژنتیک می‌تواند نقش یک استعداد یا زمینه مساعد را بازی کند. چطور؟ بعضی ویژگی‌های شخصیتی که با این اختلالات مرتبط هستند، تا حدی ریشه ژنتیکی دارند. مثلاً تکانشگری (یعنی تمایل به عمل بدون فکر)، نیاز بالا به هیجان و تحریک‌پذیری، یا سطح پایین‌تری از ترس و اضطراب در موقعیت‌های خطرناک. به خصوص در مورد سایکوپاتی، به نظر می‌رسد ویژگی‌های مرتبط با “سنگدلی و بی‌عاطفگی” که شامل فقدان همدلی و احساس گناه است، تا حدی تحت تأثیر عوامل ژنتیکی باشند.

تصور کنید ژن‌ها مثل نوع خاکی هستند که در اختیار داریم. بعضی خاک‌ها ممکن است برای رشد علف‌های هرز خاصی مستعدتر باشند. اما آن علف هرز برای رشد، به آب، نور خورشید و شرایط محیطی مناسب هم نیاز دارد. ژن‌ها ممکن است فرد را کمی مستعدتر به واکنش‌های خاص یا داشتن ویژگی‌های شخصیتی خاص کنند، اما اینکه این استعداد به یک اختلال تمام‌عیار تبدیل شود، به شدت به عوامل دیگر، به خصوص تجربیات زندگی، بستگی دارد. پس ژن‌ها ممکن است تفنگ را پر کنند، اما این محیط و تجربیات هستند که اغلب ماشه را می‌کشند.

عوامل محیطی و تربیتی: آب و هوا و باغبانی

اینجاست که نقش تجربیات اولیه زندگی، محیط رشد و شیوه تربیتی پررنگ می‌شود. تجربیات سخت و آسیب‌زا در دوران کودکی، یکی از مهم‌ترین عوامل خطری است که در بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماع و با ویژگی‌های سایکوپاتی دیده می‌شود.

  • محیط خانوادگی آشفته: خانه‌ای که در آن ثبات وجود ندارد، پر از تنش و درگیری است، یا والدین درگیر اعتیاد، مشکلات روانی شدید یا رفتارهای مجرمانه هستند، محیط امنی برای رشد سالم کودک فراهم نمی‌کند. بی‌ثباتی، فقر شدید، و زندگی در محله‌های پرخطر و خشن هم می‌توانند تأثیرگذار باشند.
  • تجارب آسیب‌زا (تروما): کودکانی که قربانی سوءاستفاده (جسمی، جنسی، عاطفی) یا بی‌توجهی و غفلت شدید بوده‌اند، در معرض خطر بالاتری برای ایجاد مشکلات رفتاری و شخصیتی در آینده هستند. این تجربیات دردناک می‌توانند به رشد مغز آسیب بزنند، به‌خصوص نواحی مرتبط با تنظیم هیجان، همدلی و تصمیم‌گیری. کودکی که مدام در ترس و ناامنی زندگی می‌کند، یاد می‌گیرد که دنیا جای خطرناکی است و برای بقا باید بی‌رحم بود یا به دیگران اعتماد نکرد.
  • شیوه‌های تربیتی ناکارآمد: والدینی که بسیار سخت‌گیر و خشن هستند، یا برعکس، هیچ حد و مرزی برای کودک تعیین نمی‌کنند و هیچ نظارتی بر رفتارش ندارند (تربیت طردکننده یا بی‌تفاوت)، یا در تنبیه و تشویق بسیار بی‌ثبات عمل می‌کنند (یک روز برای یک رفتار تنبیه و روز دیگر همان رفتار نادیده گرفته می‌شود)، ناخواسته به شکل‌گیری رفتارهای ضداجتماعی کمک می‌کنند. کودکی که محبت و گرمی کافی دریافت نمی‌کند، یا الگوی رفتاری مناسبی در والدین خود نمی‌بیند (مثلاً والدینی که خودشان مدام دروغ می‌گویند یا قانون‌شکنی می‌کنند)، احتمال بیشتری دارد که در آینده دچار مشکل شود. کودکی که یاد نگیرد چگونه هیجاناتش را مدیریت کند، چگونه با ناکامی کنار بیاید و چگونه به حقوق دیگران احترام بگذارد، بستر مناسبی برای رشد اختلال شخصیت ضد اجتماع در بزرگسالی خواهد داشت.

تعامل پیچیده ژن و محیط: ترکیب سرنوشت‌ساز

نکته کلیدی اینجاست که ژن‌ها و محیط به صورت جداگانه عمل نمی‌کنند، بلکه دائماً در حال تعامل با یکدیگر هستند. به این می‌گویند مدل “استعداد-استرس” . یعنی فردی که استعداد ژنتیکی برای تکانشگری یا پاسخ ترس پایین دارد (استعداد)، اگر در یک محیط بسیار پرتنش، آسیب‌زا و بی‌ثبات (استرس) بزرگ شود، احتمال اینکه به سمت اختلال شخصیت ضد اجتماع یا سایکوپاتی برود، بسیار بیشتر از فردی است که همین استعداد ژنتیکی را دارد اما در یک خانواده حمایتگر و باثبات رشد کرده است. برعکس، تجربیات بسیار سخت و آسیب‌زای دوران کودکی، حتی در فردی که استعداد ژنتیکی قوی ندارد، می‌تواند به تنهایی خطر ابتلا به این مشکلات را افزایش دهد.

انگار دارید یک ساختمان می‌سازید. مصالح اولیه (ژن‌ها) مهم هستند، اما شرایط ساخت و ساز، آب و هوا، و کیفیت کار بنا (محیط و تربیت) هم نقش تعیین‌کننده‌ای در استحکام نهایی ساختمان دارند. این تعامل پیچیده توضیح می‌دهد که چرا همه کودکانی که در شرایط سخت بزرگ می‌شوند، لزوماً دچار این اختلالات نمی‌شوند و چرا این اختلالات در برخی خانواده‌ها بیشتر دیده می‌شوند (هم به دلیل ژنتیک مشترک و هم محیط مشترک).

نگاهی به مغز: سخت‌افزار متفاوت؟

تحقیقات تصویربرداری مغزی هم نشان داده‌اند که ممکن است تفاوت‌هایی در ساختار و عملکرد مغز افراد مبتلا به سایکوپاتی و اختلال شخصیت ضد اجتماع وجود داشته باشد. به‌خصوص در نواحی مانند قشر پیش‌پیشانی که مسئول برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری، کنترل تکانه و قضاوت اخلاقی است، و آمیگدال که در پردازش هیجانات، به‌ویژه ترس، نقش دارد. به نظر می‌رسد فعالیت این نواحی در این افراد متفاوت است. اما باز هم سوال این است که این تفاوت‌ها چقدر ناشی از ژنتیک و چقدر ناشی از تأثیرات محیط بر رشد مغز (پدیده‌ای به نام نوروپلاستیسیتی) است؟ احتمالاً ترکیبی از هر دو.

پس می‌بینید که علل سایکوپاتی و اختلال شخصیت ضد اجتماع چقدر چندوجهی و پیچیده است. این درک به ما کمک می‌کند تا از نگاه‌های ساده‌انگارانه و سرزنشگرانه فاصله بگیریم و بدانیم که با پدیده‌هایی روبرو هستیم که ریشه در تعاملات پیچیده زیستی، روانی و اجتماعی دارند. اگرچه درمان این اختلالات چالش‌برانگیز است، اما شناخت عوامل خطر می‌تواند به پیشگیری و طراحی مداخلات مؤثرتر کمک کند.

تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی (ASPD) با استفاده از DSM-5

در دنیای روان‌پزشکی و روان‌شناسی بالینی، ما از راهنماهای تشخیصی استانداردی استفاده می‌کنیم تا مطمئن شویم تشخیص‌ها تا حد امکان دقیق و یکسان هستند. معروف‌ترین این راهنماها، راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM) است که توسط انجمن روان‌پزشکی آمریکا منتشر می‌شود و الان ویرایش پنجم آن به همراه تجدید نظر متنی (DSM-5-TR) در دسترس است. این کتاب مثل یک نقشه راه برای متخصصان عمل می‌کند.

  1. الگوی فراگیر و پایدار بی‌توجهی و نقض حقوق دیگران: این الگو باید از حدود ۱۵ سالگی شروع شده باشد و با حداقل سه مورد از رفتارهای زیر مشخص شود:
    • ناتوانی در پیروی از هنجارهای اجتماعی و قوانین (مثلاً انجام مکرر اعمالی که منجر به دستگیری می‌شود).
    • فریبکاری (دروغگویی مکرر، استفاده از نام‌های مستعار، یا کلاهبرداری از دیگران برای نفع شخصی یا لذت).
    • تکانشگری یا ناتوانی در برنامه‌ریزی برای آینده.
    • تحریک‌پذیری و پرخاشگری (مثلاً دعواها و حملات فیزیکی مکرر).
    • بی‌توجهی بی‌ملاحظه به امنیت خود یا دیگران.
    • بی‌مسئولیتی مداوم (مثلاً ناتوانی در حفظ شغل ثابت یا انجام تعهدات مالی).
    • فقدان پشیمانی (بی‌تفاوتی نسبت به آسیب زدن، بدرفتاری یا دزدیدن از دیگران، یا تلاش برای توجیه این رفتارها).
  2. سن فرد: فرد باید حداقل ۱۸ سال سن داشته باشد تا این تشخیص برایش مطرح شود.
  3. وجود شواهدی از اختلال سلوک قبل از ۱۵ سالگی: یعنی باید نشانه‌هایی از رفتارهای ضداجتماعی (مثل پرخاشگری نسبت به افراد یا حیوانات، تخریب اموال، فریبکاری یا دزدی، نقض جدی قوانین) قبل از رسیدن به سن ۱۵ سالگی در فرد وجود داشته باشد.
  4. رفتارهای ضداجتماعی صرفاً در دوره اسکیزوفرنی یا اختلال دوقطبی رخ نمی‌دهند: باید مطمئن شویم که این رفتارها بخشی از یک اختلال روانی دیگر نیستند.

متخصص با کنار هم گذاشتن اطلاعات به دست آمده از مصاحبه با فرد، بررسی سوابق (پزشکی، تحصیلی، شغلی، قانونی) و گاهی (با رضایت فرد) صحبت با اعضای خانواده یا دیگران، بررسی می‌کند که آیا این معیارها به طور کامل و پایدار در زندگی فرد وجود دارند یا نه. تأکید روی کلمه “پایدار” و “فراگیر” خیلی مهم است؛ منظور یک الگوی همیشگی و در بیشتر جنبه‌های زندگی است، نه فقط چند رفتار پراکنده.

ارزیابی سایکوپاتی با چک‌لیست هِر (PCL-R)

همان‌طور که قبلاً گفتیم، سایکوپاتی یک تشخیص رسمی در DSM نیست، بلکه بیشتر یک سازه شخصیتی و رفتاری است که به‌ویژه در محیط‌های قانونی و پژوهشی اهمیت دارد. برای ارزیابی ویژگی‌های سایکوپاتی، ابزار استاندارد و معتبری وجود دارد به نام چک‌لیست سایکوپاتی هِر-نسخه تجدیدنظر شده (PCL-R) که توسط دکتر رابرت هِر و همکارانش توسعه یافته است.

استفاده از PCL-R با پر کردن یک پرسشنامه ساده توسط خود فرد، زمین تا آسمان فرق دارد! این ابزار بسیار تخصصی است و فقط باید توسط متخصصانی که آموزش‌های لازم را دیده‌اند، استفاده شود. چرا؟ چون ارزیابی با PCL-R شامل دو بخش اصلی است:

  1. مصاحبه نیمه‌ساختاریافته: یک مصاحبه عمیق و دقیق با فرد انجام می‌شود که جنبه‌های مختلف زندگی، نگرش‌ها، هیجانات و رفتارهای او را پوشش می‌دهد.
  2. بررسی جامع سوابق: این بخش بسیار حیاتی است. متخصص باید به دقت سوابق رسمی فرد (پرونده‌های قانونی، تحصیلی، شغلی، پزشکی و…) را بررسی کند تا اطلاعات به دست آمده از مصاحبه را راستی‌آزمایی کرده و تصویر کامل‌تری به دست آورد.

PCL-R شامل ۲۰ آیتم است که هر کدام ویژگی‌های شخصیتی یا رفتاری خاصی را می‌سنجند. متخصص بر اساس تمام اطلاعات جمع‌آوری شده (از مصاحبه و سوابق)، به هر آیتم نمره‌ای بین ۰ (ویژگی اصلاً وجود ندارد)، ۱ (تا حدی وجود دارد) یا ۲ (کاملاً وجود دارد) می‌دهد.

این ۲۰ آیتم به طور کلی دو بُعد اصلی (یا چهار وجه) سایکوپاتی را پوشش می‌دهند:

  • بُعد ۱: بین‌فردی/عاطفی: این بخش بیشتر روی ویژگی‌های درونی و شخصیتی تمرکز دارد؛ چیزهایی مثل: جذابیت سطحی، حس خودبزرگ‌بینی، دروغگویی بیمارگون، فریبکاری و بازی دادن دیگران، فقدان پشیمانی یا احساس گناه، عواطف سطحی (یعنی هیجانات کم‌عمق)، سنگدلی و فقدان همدلی، و ناتوانی در پذیرش مسئولیت اعمال خود. این بُعد همان چیزی است که سایکوپاتی را از ASPD صرف، متمایزتر می‌کند.
  • بُعد ۲: سبک زندگی/ضداجتماعی: این بخش بیشتر روی رفتارهای قابل مشاهده و سبک زندگی تمرکز دارد؛ مواردی مثل: نیاز به تحریک‌پذیری و کسالت‌پذیری، سبک زندگی انگلی (سوءاستفاده مالی از دیگران)، کنترل ضعیف رفتاری، مشکلات رفتاری در اوایل زندگی، تکانشگری، بی‌مسئولیتی، بزهکاری در نوجوانی و تنوع در رفتارهای مجرمانه در بزرگسالی. این بُعد همپوشانی زیادی با معیارهای تشخیصی ASPD در DSM دارد.

در نهایت، نمرات این ۲۰ آیتم با هم جمع می‌شوند و یک نمره کلی بین ۰ تا ۴۰ به دست می‌آید. در آمریکای شمالی، معمولاً نمره ۳۰ یا بالاتر به عنوان آستانه‌ای برای “سایکوپاتی” در نظر گرفته می‌شود، اگرچه این آستانه ممکن است در فرهنگ‌ها یا کاربردهای مختلف کمی متفاوت باشد و تفسیر نمره همیشه باید با احتیاط و توسط متخصص انجام شود.

اهمیت تشخیص حرفه‌ای

 تشخیص اختلال شخصیت ضداجتماعی یا ارزیابی سایکوپاتی، کاری نیست که بتوان با خواندن چند مقاله یا پر کردن چک‌لیست‌های آنلاین انجام داد. این کار نیازمند دانش تخصصی، تجربه بالینی و درک عمیق از پیچیدگی‌های روان انسان است. تلاش برای تشخیص خود یا دیگران بدون داشتن صلاحیت لازم، می‌تواند منجر به برچسب‌زنی‌های نادرست، قضاوت‌های اشتباه و آسیب‌های جدی شود. اگر نگران رفتارهای خود یا یکی از نزدیکانتان هستید، بهترین و امن‌ترین راه، مشورت با یک روان‌پزشک یا روان‌شناس بالینی معتبر است تا ارزیابی دقیق و حرفه‌ای انجام شود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تماشای بعدی

خودمراقبتی یعنی توجه آگاهانه به نیازهای جسمی، روانی و عاطفی خودمان. این شامل هر فعالیتی
یک الگوی روانشناختی است که در آن افراد با وجود شواهد عینی دال بر موفقیت‌هایشان،
سازه یا مفهوم روان‌شناختی و جرم‌شناختی است که برای توصیف گروه خاصی از ویژگی‌های شخصیتی
وسواس فکری یا همان اختلال وسواس فکری یا افکار وسواسی، افکار یا تصاویر ذهنی تکراری
فوبیاهای مدرن، به‌سادگی، ترس‌هایی هستند که با تغییرات اجتماعی، فرهنگی و فناوری نقش برجسته‌ای پیدا
این اختلال که در گذشته به نام «اختلال شخصیت چندگانه» شناخته می‌شد، به وضعیت‌های گوناگون
اختلال اضطراب اجتماعی، که در گذشته به آن هراس اجتماعی می‌گفتند، یکی از پیچیده‌ترین و
اختلال اضطراب عمومی (GAD) یکی از شایع‌ترین اختلالات روانی است که افراد بسیاری در سراسر
اختلال شخصیت مرزی (BPD) یک اختلال روانی است که با نوسانات شدید هیجانی، روابط ناپایدار،
اختلال وسواسی-جبری یا به اختصار OCD یکی از پیچیده‌ترین و چالش‌برانگیزترین اختلالات روانی است که
راه‌کار‌های بهبود افسردگی
افسردگی یک اختلال روانی شایع است که با احساس غمگینی عمیق، بی‌انگیزگی و از دست

این پست را به اشتراک بگذارید

اشتراک گذاری

کپی کردن لینک

https://doctorvizit.com/?p=1743